یادمان باشد به دل کوزه آب، که بدان سنگ شکست بستی از روی محبت بزنیم تا اگر آب در آن سینهی پاکش ریزند، آبرویش نرود … یادمان باشد فردا حتما، ناز گل را بکشیم حق به شب بو بدهیم و نخندیم دگر به تَرَکهای دل هر گلدان … و به انگشت نخی خواهیم بست، تا فراموش نگردد فردا زندگی شیرین است زندگی باید کرد و بدانم که شبی خواهم رفت و شبی هست که نباشد پس از آن فردایی …